یکی از مهمترین شیفتگان فیلم تل ماسه کریستوفر نولان است که تازگی در پادکستی با خود دنی ویلنوو (که خالق آثار دیدنی دیگری چون زندانیان و سیکاریو هم هست) به گفتوگو نشست
بهجز یک کارگردان موفق و منبع اقتباسی محبوب، ترکیب بازیگران پرستاره فیلم دون شامل آسکر آیزاک، ربکا فرگوسن، جاش برولین، جیسون موموآ، استلان اسکاشگورد، دیو باتیستا، خاویر باردم، زندیا و شارلوت رمپلینگ هم تماشاگر را کنجکاو دیدن آن میکند؛ فیلمی عظیم که اکران جهانیاش به دلیل شیوع کرونا بارها به تاخیر افتاد و حالا هم پس از وقفهای بیش از یک سال، با بودجه ۱۶۵ میلیون دلاریاش بیش از ۲۲۰ میلیون در گیشه فروخته است (رقمی که در صورت عادیبودن شرایط بهمراتب بیش از این میبود.) ناگفته نماند که فیلم دون Dune یا تل ماسه در حال حاضر با آرای بیش از ۲۱۹ هزار کاربر، در رتبه ۱۲۸ از فهرست ۲۵۰ اثر برتر تاریخ سینما به انتخاب کاربران آیامدیبی قرار دارد. برای مطالعه همه چیز درباره فیلم تل ماسه، با مجله اینترنتی هفتگ همراه باشید.
چرا کریستوفر نولان شیفته تل ماسه شد؟
یکی از مهمترین شیفتگان فیلم تل ماسه کریستوفر نولان است که تازگی در پادکستی با خود دنی ویلنوو (که خالق آثار دیدنی دیگری چون زندانیان و سیکاریو هم هست) به گفتوگو نشست و در بخشی از صحبتهایش که در هالیوود ریپورتر منتشر شده گفت: «این فیلم یکی از بینقصترین و یکپارچهترین پیوندها میان تصاویر فیلمبرداریشده با جلوههای بصری رایانهای است که در زندگیام دیدهام… این فیلم هدیهای است به طرفداران سینما در هر جایی از دنیا و فکر میکنم نسلی کاملا جدید از طرفداران را با کتاب محبوب فرانک هربرت آشنا میکند و آنها این کتاب را میخوانند… تا امروز این شانس را داشتهام که چند بار فیلم دون را تماشا کنم و هر بار چیزهای تازهای کشف کردهام.»
جالب اینکه نولان پیش از این به خاطر ساخت فیلم Dune ضرر هم کرده است! سینمادوستان پیگیر خیلی خوب میدانند که موسیقی فوقالعاده دون را هانس زیمر بزرگ ساخته است. او به دلیل علاقه بسیارش به رمان دون، پیشنهاد ساخت موسیقی تنت (۲۰۲۰) و همکاری دیگری با نولان را رد کرد تا بتواند شاهکار موسیقایی جدیدش را برای فیلم تل ماسه خلق کند.
خلق چنین اثر بزرگی توسط دنی ویلنوو، به طور طبیعی، فقط به خاطر استعداد سازندگان فیلم یا فناوریهای پیشرفته فیلمسازی در این روزگار نیست. ویلنوو اولین بار وقتی ۱۲ساله بود کتاب دون را خواند و چون میخواست اقتباسی وفادارانه بسازد، صبر کرد تا با ساخت فیلمهای علمیتخیلی ورود (۲۰۱۶) و بلید رانر ۲۰۴۹ (۲۰۱۷) تجربه لازم را در این ژانر کسب کند؛ البته باید بدانید که صحنههایی از آثار قبلی او هم با تاثیرپذیری چشمگیر از موقعیتها و فصلهای کتاب دون خلق شدهاند. در این شرایط، طبیعی به نظر میرسد که ویلنوو با این میزان از علاقه و شیفتگی به این جهان داستانی، یک سال را با همکارانش صرف طراحی و ساخت کرمهای غولپیکر صحرایی دون کرده باشد تا به قول خودش به اندازه کافی ماقبل تاریخی شده باشند.
دیوید لینچ علاقهای به تل ماسه ندارد
جالب است که بدانید فیلمساز بزرگی مثل دیوید لینچ هم گفته است: «هیچ علاقهای به این فیلم ندارم.» او توضیح داده که این مسئله هیچ ارتباطی به خود دنی ویلنوو ندارد و به خاطرات بد و رنجآورش از ساخت اولین اقتباس سینمایی از رمان دون در سال ۱۹۸۴ برمیگردد (فیلمی که خیلیها آن را بدترین و شاید تنها فیلم بد کارنامه لینچ میدانند) لینچ در این رابطه میگوید: «آن پروژه قلبم را به درد آورد. یک شکست بود و حق نسخه نهایی را نداشتم. یک میلیارد دفعه این داستان را گفتهام. این فیلمی نبود که من میخواستم بسازم. بخشهای بهخصوصی از فیلم را خیلی دوست دارم ولی در کل برای من یک شکست بود.»
منتقدان درباره تل ماسه چه میگویند؟
حالا بد نیست خلاصهای از نظر چند تن از مطرحترین منتقدان سینمای جهان را درباره این اثر باشکوه مرور کنیم که امتیاز میانگین ۷۴ از ۱۰۰ را از ۶۳ منتقد در متاکریتیک گرفته است (با ۵۰ نقد مثبت، ۱۳ نقد میانه و یک نقد منفی)؛ امتیازی که با توجه به ژانر فیلم و تعداد منتقدانی که آرا و نقدهایشان در این سایت ثبت شده، فوقالعاده است.
گاردین | معمای زندگی، مشکلی برای حل کردن نیست
۲ منتقد سرشناس گاردین به فیلم تل ماسه امتیاز کامل دادهاند (صد از صد) و پیتر بردشا که قدیمیتر است نوشته: «اگر لحظهای برای اعلام موفقیت و پیروزی یک کارگردان وجود داشته باشد، زمانی است که ولو برای لحظههایی احساس شود نگرانیای بابت تأثیرپذیری نداشته است. این اثر حماسی حیرتانگیز، به شکلی ترسناک عظیم و بیکران است… ویلنوو در پیوند زدن مناظر عظیم با حس خطری فزاینده و عمیق، فوقالعاده است و همینطور، زبان دراماتیک مرموزی که بیگانگی هر بافت و سطحی را به اوج خودش میرساند. طراحی صدا و موسیقی متن فیلم، احتمالاً از اثر قبلی ویلنوو با نام بلید رانر ۲۰۴۹ (که بازآفرینی جسورانه دیگری به شمار میرود) جذابتر است و کوبیدنها، لرزشها و نجواهای حاشیه صوتی فیلم، سالن سینما را در خود غرق میکنند… همانطور که شخصیتی در فیلم میگوید: «معمای زندگی، مشکلی برای حل کردن نیست بلکه واقعیتی است برای تجربه کردن.» البته فیلم دون برای ما دقیقاً چنین پیشنهادی ندارد چون بیشتر یک عدم واقعیت است؛ نسخهای متفاوت و غولپیکر از دنیای ما، با فرهنگ، جامعه، مراسم، فیزیک و شیمی خاص خودش؛ اما قطعاً برای خودش تجربهای است.»
راجر ایبرت داتکام | اقتباسی که از کتاب قویتر است
گلِن کِنی سرشناس که این روزها برای راجرایبرتداتکام هم نقد مینویسد، با امتیاز ۸۸ از صد چنین نظری دارد: «به عنوان نوجوانی پرمدعا در دهه ۱۹۷۰، اهل خواندن کتابهای علمیتخیلی نبودم، حتی آثار پادفرهنگ؛ پس دون از من غافل شد! وقتی فیلم دیوید لینچ با حمایت ابرتهیهکننده آن سالها، دینو د لائورنتیس ساخته شد، باز هم کتاب را نخواندم… سرانجام به خاطر پشتکار یا کنجکاوی در این خصوص که زندگیام با خواندن رمانهای هربرت و رابرت هاینلاین (دیگر نویسنده کتابهای علمیتخیلی) ممکن بود چهقدر با زمانی فرق کند که برای مطالعه آثار ولادیمیر ناباکوف و ژان ژنه گذاشتم، دون را به بهانه این اقتباس خواندم. بله، نثر کتاب خامدستانه است و دیالوگها بدتر از آن، اما بیشتر کتاب را دوست داشتم، بهخصوص شیوهای که تفسیر اجتماعیاش را با صحنههای کافی از اکشن و تعلیق همراه کرده است… دنی ویلنوو این صحنهها را باشکوه تصویر کرده و نمیتوانم انکار کنم که او فیلمی بهمراتب رضایتبخشتر از خود کتاب (یا دقیقتر یکسوم کتاب و نه به ادعای فیلمساز نیمی از کتاب) ساخته است… نگرش و تصور هربرت چنان به علقههای داستانگویی خود ویلنوو نزدیک بوده که او ظاهراً الزامی برای افزودن ایدههای خودش به این اثر ندیده است؛ و در حالی که ویلنوو یکی از خشکترین فیلمسازان زنده جهان بوده و خواهد بود، رمان هم چیزی جز این نیست. با وجود این، خوب است که ویلنوو معدود شوخیهای ظریف فیلمنامه را حفظ کرده که به نظرم به دلیل مشارکت اریک راث در نگارش فیلمنامه است.»
نیویورک تایمز | برای تماشای بهتر مخلوقات
مانولا دارگیس هم در بخشی از نقدش با امتیاز هشتاد از صد در نیویورک تایمز آورده است: «فیلم به توضیحهای زیادی اتکا کرده تا مثلاً بهخوبی گستردگی داستان را به تماشاگر ارائه دهد، اما ویلنوو از تصاویر هم برای پیشبرد و توضیح داستان بهره برده است. طراحیها و بافتهای جهانهای متنوع فیلم و ساکنان آنها، جذاب و پرظرافت و بامعنی است؛ با شخصیتهایی که با محیطشان جورند. در این میان، ویلنوو گاهی وقتها بیش از حد روی مخلوقاتش تأمل میکند چون انگار میخواهد تماشاگر، بالگردهای باحال جدیدش را، که مثل سنجاقک به نظر میرسند، بهتر ببیند یا جسدهایی را که خونشان روان است (فیلم بامزه نیست ولی طنز تندوتیزی دارد، بهخصوص در مورد شخصیت بارون که کله تاس و حمام روغنیاش میگوید ویلنوو طرفدار اینک آخر زمان/ Apocalypse Now است)» برای مطالعه مطالب مشابه، با مجله فرهنگی هفتگ همراه باشید.