ماجرای فیلم سرزمین از این قرار است که ادی (با بازی رابین رایت) که از اندوه عمیق ناگفتهای رنج میبرد، زندگی شهری خود را رها میکند و به درون طبیعت میرود. جایی که او در کلبهای بر فراز کوههای راکی در وایومینگ زندگی میکند
ماجرای فیلم سرزمین از این قرار است که ادی (با بازی رابین رایت) که از اندوه عمیق ناگفتهای رنج میبرد، زندگی شهری خود را رها میکند و به درون طبیعت میرود. جایی که او در کلبهای بر فراز کوههای راکی در وایومینگ زندگی میکند. او چندان با مهارتهای زنده ماندن در چنین جایی آشنایی ندارد و جان خود را در خطر قرار میدهد و تا آستانه مرگ نیز پیش میرود. اما یک شکارچی محلی (با بازی دمیان بیچیر) زندگی او را نجات میدهد و درنتیجه میان آن دو پیوندی ارزشمند بهتدریج شکل میگیرد. برای مطالعه نقدی بر فیلم سرزمین، با مجله اینترنتی هفتگ همراه باشید.
فیلم سرزمین اولین ساخته رابین رایت بهنوعی در ادامه فیلمهای برجسته سالهای اخیر مانند فیلم وحشی (Wild) اثر ژان-مارک ولی، ردی بهجا نگذار (Leave No Trace) اثر دبرا گرانیک و سرزمین عشایر (Nomadland) اثر کلویی ژائو، قرار میگیرد. فیلمهایی که همگی داستان شخصیتهای اصلی زن خود را در محیطهایی دور از شهر دنبال میکنند. اگرچه مناظر و چشماندازها در اینجا به همان اندازه بهتآورند، اما سرزمین بیش از حد به دام موضوعات تکراری میافتد. فیلمنامهی فاقد تخیل و قراردادی سرزمین باعث شده که فیلم در مقایسه با جهان آزاد و رهای نمونههای ذکرشده، در رتبه پایینتری قرار بگیرد.
شخصیت ادی، پس از آنکه اتفاقی تراژدیک در زندگی شخصیاش رخ میدهد، برای زندگی به کلبهای خطرناک در ارتفاعات کوههای وایومینگ نقل مکان میکند. ادی برای زندگی دور از شهر، در یک کلبه کوهستانی، آدم مناسبی نیست. سبکی از زندگی که بسیار سختتر از آن چیزی است که ترندهای مد سبک زندگی آن را تبلیغ میکنند (ترند مُد Cottagecore که به زندگی خارج از شهر و در دامان طبیعت میپردازد). فیلم در غالب زمان خود از طریق مونتاژ تصاویری ناخوشایند و بیصدا، شکست خودکفایی ادی خام و بیتجربه را نشان میدهد. او نمیتواند شکار کند. دستانش پس از خُرد کردن هیزم تاول میزنند و محصولاتش پژمرده میشوند. نخستین زمستان سخت و سوزناک ادی از راه میرسد و او در حالی که از سرما به خود میلرزد مجبور است برای غذای خود از یک ماهی تنِ کنسروی سرد استفاده کند. در یک لحظه رعبآور، یک خرس بیرون از حریم خصوصی ادی، او را محاصره میکند. اما باید سپاسگزار باشید که فیلم در لحظههای اینچنینی با برشهای متعدد به چشماندازهایی از کوههای سرسبز، حس هراس و وحشت را تسکین میدهد.
در فیلم سرزمین فلاشبکهای پیدرپی به خاطرههای ادی از زندگی گذشتهاش، به توضیح رفتار بیپروا و بیاحتیاط او کمک میکند. او که زیر فشار غم و اندوهی خُرد کننده قرار دارد، به کمک یک شکارچی محلی به نام میگل، بر بحرانهایش چیره میشود. شکارچی زمخت و تنومندی که مهارتهای زنده ماندن و درسهای پزشکی را به او یاد میدهد. ادی در برخی لحظات امیدوار است که به کمک طبیعت بر اندوه خود غلبه کند، البته بهشرطی که شخصیت میگل در فیلم وجود نداشت. از این نقطه به بعد، افقهای گستردهتر فیلم به شکل ناخوشایندی به نفع نمایش فداکاری میگل و رستگاری ادی محدود میشود. هرچند در این میان جزئیاتی دوستداشتنی و البته فراموششدنی، از رابطه میان این قهرمانِ در خود فرورفته و منجی مرموز او را مشاهده میکنیم. متاسفانه، از نگاه ادی، مناظر وایومینگ و فرهنگ بومی آن فقط ابزاری برای درمان خود او هستند. نتیجهگیری بهموقع فیلم سرزمین تمایل بهسوی چیزی غیرقابلپیشبینی مثل آبوهوا و پهناور همچون چشمانداز ایوانِ زهوار در رفته خانه او، در بیننده ایجاد میکند. برای مطالعه مطالب مشابه، با مجله هنری هفتگ همراه باشید.